مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

مهربونی کن نرو

ولی رفتی.....

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی..

تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم..

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم..

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس ..

تورا از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم..

***

نمی دانم چرا رفتی؟؟نمی دانم چرا؟؟

شاید خطا کردم.....

وتو...بی آنکه فکر غربت تنهایی چشمان من باشی ..

نمی دانم چرا؟تا کی؟برای چه؟؟

ولی رفتی.....

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید..

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد...

و گنجشکی که هرروز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت..

تمام بال هایش غرق در انبوه غربت شد ...

و من بعدازعبورتلخ وغمگینت حریم چشم هایم را به سوی دشتی از جنس غروب ساکت ونارنجی خورشید واکردم.....

استارت ....کانکشن .....